دل می طلبد...

این روزها واقعا دل می طلبد دغدغه یی از جنس عاشقی و عاشق بودن ها، دغدغه یی که بیرون کِشَدَت از این همه، یک آغاز بی پایان...

رمان خواندن ها رو سپردم به دست باد، هیچ کتابی روی لپ تاپ نمونده جز همان که بارها خوندم و بارها ازش نوشتم همان که شخصیت مرد ایرانی َش به جان روح می نشست...

فکر می کنم می شود علیرضا قربانی را با گوش جان شنید عشق اگر عشق ست آسان ندارد...!

آنکه لیلا شد در چشم مجنون هم نشینی جز باران ندارد

گفتم این آغاز پایان ندارد عشق اگر عشق است آسان ندارد

پ ن:

بعد از آخرین بار ِ آن تعبیر دیگه خواب هام اثری از آن گذشته نداشتند تا همین پریشب که تمام آنچه بر من گذشته بود حتی خواب ها رو در خواب برای کسی که نمیشناختم تعریف می کردم شاید هم شکایت بدون سانسور از اسم، لقب و حتی معروفیت...

ترس ندارم از خوابی که می دانم تعبیری ندارد اما گیج هستم از آدمی که برایش تعریف می کردم گیج...!!!