1674

ساخت وبلاگ

فانتزی های بامزه ای داره، خاطرم نیست چند سال پیش بود، تعطیلات نوروز بود، با خاله ها رفته بودیم خونه ی خاله ی بزرگتر تو شهرستان، حوالی امامزاده، چادر عشایر دایر شده بود و سوای همه ی سوغاتی های خوراکی، عروسک های بافت می فروختند، خواهری هم عاشق انواع عروسک دو تا گرفت و همون جا به همه اعلام کرد، اکبر و کبری اسم عروسک هام هستند، عروسک کلاه شهرزادی داره اسم اون آرام گذاشته بود و اون دیگری ها...

این ماه ها که پذیرای این دختر کوچیک هستیم، عروسکی امنی که پدرش براش تهیه کرده بود و سری بزگتر از قامت داشت، برگشته میشگه "همتا" اسمش عبد هست و حالا بعد یک ماه، همتای یک سال و هشت ماهه به این عبد سر بزرگ دلبسته شده و امروز و دیروز میگفت "عبد جون عزیزم"! عروسک بافتش هم که دختری مو طلایی با مرواریدهای ریز روی موهاش بود و سوغات عموش، اصیل گذاشته برای این بچه و این دختر با دل و جون اسامی می پذیره!

اعتراف میکنم دیگه علاقه ای به بچه داشتن و بچه داری ندارم، سخت گرفتن برای این مهمان همیشگی و توقعات غیر منطقی خارج از تحمل هست وقتی ما با وجود مشغل ه متهم میشیم به کم کاری و کسی که باید مسئولیت می پذیرفت کنار کشیده و بدون کوچکترین عذاب وجدانی!

+ شنبه هفدهم دی ۱۴۰۱| 20:9|لیلی| |

لیلی بانو...
ما را در سایت لیلی بانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : leili-banooo بازدید : 71 تاريخ : پنجشنبه 13 بهمن 1401 ساعت: 13:51