می گفت بچه که بودیم آخر هفته ها با خانواده عموم می رفتیم خونه باغ ِ پدر بزرگ
بچه ها عقب وانت همسایه می شدیم ،من و دختر عموم هم، صدامون تو باد رها می کردیم و می خوندیم...
"بیا بریم شاه چراغ شاه چراغ عهدی ببندیم ،هر کدوم عهد بشکنیم عهد بشکنیم هر گز نخندیم"...
به اینجا که رسید ،سکوت کرد ،نفسش با حسرتی عمیق بیرون داد و ادامه داد...
اما یارم وقتی رفت شاه چراغ ،من همراه ِش نبودم...
نمیدونم اونجا چه عهدی از جانب من و خودش بست که از اون زمان به بعد هیچکدوم خنده هامون از ته دل نبود و برای همیشه یه حسرتی رو دلامون موند...
سرش بلند کرد ، لب هاش می خندید ُ اما چشم های من پر اشک بود...
لیلی بانو...برچسب : 911,911 memorial,911 jumpers,911 museum,911 jokes,911 call,911 porsche,911 dispatcher,911 turbo,911 gt3, نویسنده : leili-banooo بازدید : 129